جدول جو
جدول جو

معنی منزل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

منزل کردن
((مَ زِ. کَ دَ))
اقامت کردن، ساکن شدن
تصویری از منزل کردن
تصویر منزل کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منحل کردن
تصویر منحل کردن
برچیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنزل کردن
تصویر تنزل کردن
فرودیدن (صحدر) فرود آمدن پایین آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحل کردن
تصویر منحل کردن
Disband, Liquidate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
распускать , ликвидировать
دیکشنری فارسی به روسی
розпускати , ліквідувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
विघटित करना , समाप्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
বিলুপ্ত করা , বিনষ্ট করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
해산하다 , 청산하다
دیکشنری فارسی به کره ای
解散する , 清算する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ยุบ , ชำระบัญชี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تحلیل کرنا , تصفیہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متصل کردن
تصویر متصل کردن
چسباندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نازل کردن
تصویر نازل کردن
فرو فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انزله کردن
تصویر انزله کردن
فرو فرستادن نازل کردن فرو فرستادن (کتاب آسمانی) : (گفت آری بان خدای که توریه بر موسی انزله کرد) (تفسیر اوالفتوح)، توضیح این ترکیب بر ساخته ایرانیانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبل کردن
تصویر تنبل کردن
کاهلی کردن تنبلی کردن، اهمال کردن مسامحه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبل کردن
تصویر سنبل کردن
سرسری انجام دادن کاری را اجرای امری به طور سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتر کردن
تصویر منتر کردن
مسخره کردن، معطل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنبل کردن
تصویر سنبل کردن
کاری را سرسری انجام دادن و از سر وا کردن
فرهنگ فارسی عمید
ور تاندن ور تانیدن بدل کردن عوض کردن: ملک ایشان در تزلزل و اضطراب افتاد. نظام الملک وزیر را بتاج الملک ابوالغنایم مبدل کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصل کردن
تصویر متصل کردن
پتوستن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار